عیدانه…/ سهراب فرخی
روزا همه شون روز خدان و با اندک توفیری همگی متشکل از یه دور کامل عقربهء کوچیک ساعت، که میشه به عبارتی…… بیست و چهار ساعت این ما آدماییم که با کارامون، با یادامون با رفتارا و خاطره هامون روزا رو از هم متمایز میکنیم، یه روز میشه خیر، یه روز میشه شر، یه […]
روزا همه شون روز خدان و با اندک توفیری همگی متشکل از یه دور کامل عقربهء کوچیک ساعت،
که میشه به عبارتی…… بیست و چهار ساعت
این ما آدماییم که با کارامون، با یادامون با رفتارا و خاطره هامون روزا رو از هم متمایز میکنیم،
یه روز میشه خیر، یه روز میشه شر،
یه روز میشه یادآور حسرتا و درد و رنجا، یه روز میشه روز شادی و مسرت و شعف،
یه روز میشه قتل، شهادت، روز غم و اندوه و حزن و یه روزم میشه روز چاق سلامتی و خوشی و تبریک و میشه عییید.
کار ندارم که روز عید فطر پایان یک ماه بندگی و اطاعت و روز تولد دوبارهء انسان مؤمن عاری از هر گناه و پلیدی و پلشتی هس،
ولی….
برای من ،روز عید روز خوش و بش و خنده و روبوسی و دیده روشنی و سرسلامتیه،
روزی که از صبح خروسخونش وقتی توی تریلی تراکتور بابام که وسط حیاط بی دروپیکر و درندشتمون زده بود سرم رو از زیر لحاف قرمز گلداری که رخت شب مشترک من و بهرام عزیزم بود در میاوردم، و چشای نشسته م رو میپلکوندم و لا و نیم لاش میکردم یه نگاه مینداختم، قوم و خویشا و همسایه ها رو میدیدم که با یه سلام و یه چاک و تواضع با بابام و گفتن عید مبارک ،نماز و روزه هاتون قبول، پهنای نه چندان کم حیاطمون رو طی میکردن و از اونور خارج میشدن، قدم ها رو زیر لحافی تعقیب میکردم و توی یه فرصتی که میدیدم کسی نیست، تیز وبز پا میشدم و زودی…..
دست و رو میشستیم و لباس عوض و میدویدیم به سمت مسجد پیر ولات و تا میرسیدیم معمولا نماز عید تموم بود و مردم توی هم وول میخوردن و هرکی همو بغل میکرد و تبریک و دیده بوسی،…
دیدن روبوسی و فراموشی کدورت افرادی که بعضا با هم دلخور بودن و روز عید آشتی میکردن جذاب بود وگاها عده ای بودن که با ترفند و لطایف الحیل اونا رو با هم رودر رو میکردن
بعدشم راه افتادن دسته جمعی مردم به سمت خونهء افرادی که توی طول سال عزیز از دست داده بودن و ارزوی دل خوش و دادن سرسلامتی به اونا…
دید و بازدید و سر زدن به خونهء دوست وآشنا و فامیل و قوم و خویش و خوردن چای و شربت و شیرینی ،حال و هوای روزای عید سعید فطر بود و این بساط عیدانه تا شب و بعضا یکی دو روز بعدش هم برقرار بود.
……یاد همهء روزای قشنگ و آدمای نازنین بخیر
سهراب فرخی/ ۱۵ تیرماه ۹۵
دیدگاهتان را بنویسید