نوشته های تازه

مرد خاکستری ! روایتی تاریخی از حضور یزدان پناه در پاسگاه طلحه+عکس و کاریکاتور

سال ۱۳۴۵گروهبانیکم خدایار یزدانپناه فرزند کوهیار از کدخدازادگان با سابقه خشت وکنارتخته در سن ۲۵سالگی به عنوان رییس پاسگاه ژاندارمری بوشکان منصوب شد. پس از سه سال در بوشکان، دوره سه ساله ریاست پاسگاه طلحه را بر عهده گرفت. در طلحه درمنزل مرحوم علیاروشهریارمیرزایی سکنی گزید تا به محل کار خویش نزدیک باشد. یزدانپناه فردی […]

اشتراک گذاری
16 اردیبهشت 1396

سال ۱۳۴۵گروهبانیکم خدایار یزدانپناه فرزند کوهیار از کدخدازادگان با سابقه خشت وکنارتخته در سن ۲۵سالگی به عنوان رییس پاسگاه ژاندارمری بوشکان منصوب شد. پس از سه سال در بوشکان، دوره سه ساله ریاست پاسگاه طلحه را بر عهده گرفت. در طلحه درمنزل مرحوم علیاروشهریارمیرزایی سکنی گزید تا به محل کار خویش نزدیک باشد.

یزدانپناه فردی قاطع شجاع و پرتلاش  بود .کدخدا منشی را در راس امورات خویش قرار داده بود وکمتر نقش یک رییس پاسگاه را ایفا میکرد.

بدین ترتیب او روزانه افرادی را به کوههای شرقی و غربی  طلحه جهت شکار می فرستاد؛ تعدادی کارگر خدمه و فرمانبر هم  برای پیشبرد اهداف  خود در محل زندگی استفاده می کرد. بزم شاهانه ای را برای خود برگزیده بود بزرگان منطقه را دعوت می گرفت و در همان مجالس به شکایات و درخواست اهالی رسیدگی می کرد و گاه با متخلّفان به شدت برخورد می کرد  به جای اسلحه همیشه یک چوبدستی اَرژنی چرب کرده در دست داشت که ابزاری مناسب برای تنبیه وتهدید متهمان نیز بود.

از خصوصیات و قوانین منحصر به فرد یزدانپناه این بود که مردان روستا را از تردد با زیر شلواری در بیرون خانه منع می کرد  حتی کشاورزان هم باید با شلوار به محل کار خود می رفتند و در آنجا لباس کار می پوشیدند.

وی در مدت ۶ساله ی خود در بوشکان و طلحه تقریبا هیچ ‌پرونده ای را به دادگاه نفرستاد، تنها با همان ضرب چوب ارژن در منطقه حل و فصل می شد.

در آن طیف زمانی که حکومت بر مردم ناعادلانه و با توصل به زور و باج گیری رفتار می نمود، رییس پاسگاه ژاندارمری وقت طلحه اینگونه راهی را پیش نبرد و در آن زمان فردی مورد قبول و وجهه مثبتی بین مردم پیدا کرده بود.

برخورد های ایشان با مردم بیشتر جنبه ایجاد نظم مربوط پوشش زیرشلواری مردان یا پشت موی معروف به “هیپی” جوانان بود وگرنه اهل باج گیری از طرفین دعوا نبود و  حتی کلیه مخارج معیشت خویش را از کمک کدخدایان ودوستدارانش در منطقه به صورت نقدی و جنسی میگرفت،آنها نیز برای ایجاد حرمت ومحبوبیت نزد کدخدا یزدانپناه اقدام به اینکار می کردند.

ایجاد نظم و امنیت عمومی منطقه از بارزترین خصوصیت کاری وی بود مثلا تنها حمام مردم در آن زمان  چشمه جوی گرم بود دریکی از روزها وقتی به چشمه می رود تا تعدادی زن داخل آب هستند و ساعتها معطل می ماند به همین دلیل قانونی را وضع کرد که بدین ترتیب روزهای زوج مردان وروزهای فرد زنان جهت آبتنی از  چشمه استفاده کنند که مورد رضایت همگان قرار گرفت در یکی از این سالها وقتی سیل روستای طلحه را فرا گرفت یزدانپناه مردم را جمع نمود دستور داد تابدون معطلی  سیل بند جهت جلوگیری از خسارات احتمالی درست کنند خود نیز با لباس بارانی و چتر بدست نظاره گر کار آنها بود.

خشم و خشونت این خان زاده و رییس ژاندامری زمانی بیشتر محسوس می شد که موردی بی احترامی نسبت به خودش یا به خان روستا سر زده باشد در یکی از این موارد  حاج حیدر خاکزاد چون با احمدخان بر سر زمین لشتی بحث و مشاجره داشت خاکزاد را در پاسگاه به حد مرگ کتک زد.

در یکی از سختگیری های نظامی او خونریز داشدمرلو را با تدبیر خاص به پاسگاه کشاند واز او تقاضای یک تفنگ‌پرّان کرد خونریز گفت اگر نداشته باشم؟

گفت:من یزدانپناهم با کسی شوخی ندارم با این چوب اینقدر میزنم تا شوی پران! خونریز گفت اجازه بده تا بروم و بیاورم .گفت نه تو اینجا می مانی آدرس بده آدم بفرستم! ولی اگر آدرست خراب بود وای بحالت! خلاصه مامورین رفتند و به محل آدرس یک برنو و یک هفت تیر  در اِشکَفت کوه پیدا کردند از قضا این هفت تیر متعلق بود به مهندس ملک عابدینی که چند سال قبل در تَنگ آب فیروزآباد توسط اشرار کشته شده بود.

یزدانپناه خانی بود از نوع نظامی بهر کَس که کاری رجوع می کرد باید اجرا می شد”برو برگرد نداشت”موقع غذا خوردن باید آداب آن رعایت می شد همین که یزدانپناه دست می کشید همه دست می کشیدند. موقعی که با اسب سفر می رفتند(احمدخان اسبی به او داده بود که مشهور بود به اسب کهر ناصرخانی) همیشه اسبش پیشتاز بود بی احترامی برایش قابل بخشش نبود.

یزدانپناه اسب زیبایی داشت،که مرحوم میر احمدنظافت مربی آن بود و  همواره در گشت و گذار روستاهای اطراف بود چون مجرد بود با دختر یکی از بزرگان بنکوی عراقی بنام مرحوم ابول کل سینا عموی مرحوم حاجی کل ریحان ازدواج کرد که عروسی شاهانه در قلعه محسن خانی برگزار کرد.

از دیگر خصوصیاتمرحوم یزدانپناه احترام گذاشتن به دین وروحانیت بود سیدبهروز حسینی می گوید یکی دو مورد  من شاهد آن بودم  آقای عبدالحسین عالینژاد با پسر عموی  خود اردشیر عالی  نژادبر سر ملک باغ شیرین دعوا داشتند که در این بین اردشیر از دست عبدالحسین کتک  مفصلی خورد بدن مجروح مضروب را به پاسگاه آوردند؛ یزدانپناه با دیدن او به خشم آمد و دستور داد ۱۰ چوب نخل بریدند و بدنبال ضارب فرستاد عبدالحسین از باغ شیرین مستقیم به منزل ما امد ودر خانه ما پنهان شد ۰سحر گاه از خانه ما رفت ۰ آفتاب تازه طلوع کرده بود که یزدانپناه با چوب معروف ارژنش همراه با یک سرباز جهت تفتیش خانه ما آمد ولی چیزی دستگیرش نشد چون مرغ از قفس پریده بود؛ خلاصه عبدالحسین بیست روزی فراری بود تا اینکه پیش مرحوم سید علی حسینی اهل چارک رفت (اغاعلی معروف )و دست به دامان وی شد سرانجام با آغاعلی شب هنگام آمد منزل یزدانپناه.  عبدالحسین برایم تعریف می کرد : همینکه چشمش به ما افتاد از سکونی پایین آمد چند قدم به استقبال آغا آمد دست آغا را بوسید در حالیکه چپ چپ به من نگاه میکرد وسبیلش را گاز میگرفت اغا را در صدر مجلسش جای داد  وبه من  گفت از جلو چشمم دور شو و به احترام حاج اغا مرا عفو نمود ۰

مرحوم یزدانپناه پس‌از ازدواجش در ۱۳۵۰ به پاسگاه افضر در شهرستان قیر منتقل  گردید طولی نکشید  که زلزله  مرگبار قیر وکارزین وهمسر وبرادرش  را درکنار جمع زیادی از مردم آنجا را در برگرفت و به زندگیش پایان داد.

بر اساس دانسته های : سید بهروز حسینی، محمد یوسف یوسفی و مهرداد مجاهدی

تنظیم: مرضیه فرخی

تصویر سازی: سیدقاسم حسینی

4 پاسخ به “مرد خاکستری ! روایتی تاریخی از حضور یزدان پناه در پاسگاه طلحه+عکس و کاریکاتور”

  1. مجید زنگویی گفت:

    با سلام و تشکر میخواستم خواهش کنم اگه اطلاعات بیشتری نیز از زندگی این مرد بزرگ در اختیار دارید بفرستید ممنون و سپاسگذارم

  2. ف.رحیمی گفت:

    عالی بود مرضیه جان.سپاس از شما

  3. ناشناس گفت:

    خدا رحمتش کند این مرد بزرگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *