نوشته های تازه

آنســـــوی خاطره [ ۱ ] ، مجموعه اول

این روزها تو اداره آموزش و پرورش برازجون کار میکنه. موهاش یه کم کمتر شده و البته سفید ، اما لبخندش هنوز هم دلنشین و با صفاست. خنده ای که تو صورت لاغرش از چشم هاش شروع می شه و … وقتی گذارت به اداره اموزش و پرورش بیفته و مثل تموم ادارات ، از […]

اشتراک گذاری
04 مرداد 1396

این روزها تو اداره آموزش و پرورش برازجون کار میکنه.

موهاش یه کم کمتر شده و البته سفید ، اما لبخندش هنوز هم دلنشین و با صفاست. خنده ای که تو صورت لاغرش از چشم هاش شروع می شه و …

وقتی گذارت به اداره اموزش و پرورش بیفته و مثل تموم ادارات ، از این اتاق به اون اتاق و از این رئیس به اون معاون پاست بدن ، از نفس که بیفتی ، برای من و هم نسل های من یه اتاق هست توی طبقه همکف ، راهروی پشتی ، از سمت راست اتاق دوم ، که می تونی با یه سلام و علیک گرم و صمیمی خستگیت یادت بره. انگار دفتر خاطرات کودکی هات  نه ببخشید یکی از دفتر های خاطرات کودکی هات اونجاست. لازم نیست چیزی بگی یا بشنوی ! همین طور نگاش که بکنی ذهنت پر میشه از آرزوهای کودکیت. دلهره های املا ، وحشت ریاضی ، نفرت مشق شب و شوق خارج از وصف ورزش تو زمین سنگلاخ وسط مدرسه.

حتی برای من که دانش آموزش نبودم هم یه دنیا لذت داره ، دیدن لبخند های همیشه تازه اش. حتی وقتی خسته است بعد از یه ماموریت کاری تو یه روز گرم به خاطر اینکه نیم ساعت از ساعت کاریش مونده به خودش اجازه نداده نیاد اداره و مثل خیلی های دیگه بره خونش …

مطئنا کسایی که سال های ۶۹ – ۷۰ و ۷۱  تو دبستان مالک اشتر طلحه درس می خوندن – فرقی نمی کنه کدوم کلاسش- حسینعلی حسین آبادی رو بیاد میارن.

کسی که برای من همیشه آقای حسین آبادی بوده و هست!

آره احتمالا شما هم الان با من هم حسید ، دلتنگی و داری به ذهنت فشار میاری  تا تو کلاسی که معلم جلوی تخته سبز گچیش ایستاده ، روی میز های کهنه و زوار دررفته روبرو ، هم کلاسی هات رو بیاد بیاری . کسایی که جبر روزگار فاصله هاشون رو روز به روز بیشتر میکنه!

من کمکت می کنم و مهمونت می کنم به تماشای عکس هایی که پر از خنده های معصومانه توست ! و شوق بی حساب معلم هایی که فاصله این روز ها کوتاه و آن روز ها دراز شهر تا روستا را به عشق من و تو …

تماشا کنید و برای آنان که فرصتشان برای نفس کشیدن چه زود تمام شد – مهراب صیادی و یعقوب برومند نژاد عزیز- هم دعا کنید و آرزوی سلامتی دوباره جمشید محبی دوست داشتنی و البته عزت و سربلندی مدام معلمان مهربان مان!

  • با سپاس از جناب حسین آبادی عزیز که این تصاویر خاطره انگیز را در اختیار ما قرار دادند.

یک پاسخ به “آنســـــوی خاطره [ ۱ ] ، مجموعه اول”

  1. قییزز گفت:

    سلام لطفا یه کاری کنین ک نفراتی که داخل عکس هستن رو بتونیم بشناسیم…

پاسخ دادن به قییزز لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *